دلیل و چرایی پشت انجام کارهایی که انجام میدهید چیست؟ چه چیزی صبحها باعث می شود تا از تخت خود بیرون بیایید؟ چه چیزی شما را به ادامه راه در هنگام مواجهه با موانع یا مشکلات سوق میدهد؟
اگر میخواهید آن قدرت خارق العاده را به شکل یک راهنما در خودتان آزاد کنید، با شفافسازی اینکه چه چیزی شما را هدایت میکند شروع کنید. آیا شما بر “چرایی” خود به خوبی کنترل دارید؟ اگر چرایی شما فقط در مورد پیشرفت شغلی، کسب درآمد بیشتر برای سهامداران یا فروش ابزارهای بیشتر باشد، ممکن است برای شما سخت باشد که یک فرد الهامبخش باشید.
در عوض با خود ارتباط عمیقتری برقرار کنید تا هدفی را پیدا کنید که جهانی باشد و بتوانید آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. این باعث میشود دیگران بخواهند با شما کار کنند و در این راستا تمام توان خود را نیز به کار گیرند. با دانستن “چرایی” عمیق خود، تصمیم گیری برای شما آسانتر خواهد شد. زیرا می توان آن را با معیارهای هدف بالاتر سنجید.
این امر با شما آغاز میشود. اگر شما ندانید که “چرایی” تان در زندگی چیست، چگونه میتوانید تشخیص دهید که با اهداف کاری شما و یا اهداف شرکتی که در آن مشغول به کار هستید همخوانی دارد یا خیر؟ چگونه میخواهید افرادی را که هدف مشترکی با شما دارند، قانع کنید تا از شما پیروی کنند؟ با این روند شما نمیتوانید دیگران را قانع کنید. “چرایی” شما چیزی است که بیل جورج، مدیرعامل سابق مدترونیک و کسی که رهبری را در مدرسه بازرگانی هاروارد تدریس می کند به آن “شمال حقیقی” می گوید. (شمال حقیقی حس درونی شما نسبت به آنچه میخواهید در زندگی انجام دهید است).
با این حال، اغلب اوقات، تعریف این شمال حقیقی آسانتر از انجام دادن آن است. با درگیریهای روزمره در زندگی، ما برای خودمان زمان کافی نداریم تا دریابیم اساساً چه چیزی ما را به انجام کاری که انجام میدهیم سوق میدهد. تقریبا تمام مراجعان کوچینگ من با این چالش مواجه هستند. شاید زمانی فکر میکردند که میدانند، اما بعد همه چیز تغییر کرد. یا خودشان تغییر کردند.
برای پیدا کردن “چرایی” از کجا شروع کنیم؟
از کجا شروع کنید؟ (یا از کجا دوباره شروع کنید؟). شما میتوانید از ابتدا شروع کنید.
- رویای کودکی شما چه بود؟ دوست داشتید در آینده چکار کنید؟
در کودکی، نیازی نیست بدانیم چه کسی هستیم. در حالیکه مغز ما در حال شکلگیری و ساختار بندی است، هر چیزی برای ما ممکن به نظر میرسد. اما بعداً، ما تحت تأثیر رویدادها، محیط خود و نظرات دیگران قرار میگیریم که همه اینها احساس ما را از آنچه ممکن است شکل میدهد.
قشر جلوی مغز ما که مسئول تصمیم گیریهای پیچیده و کنترل تکانه است، با رشد ما رشد میکند. همانطور که ما منطقیتر میشویم و در کنترل خود بهتر میشویم، خودانگیختگی را نیز از دست میدهیم و بازدارندگی ایجاد میکنیم. ما “منطقی” تر میشویم و کمتر رویاپردازی میکنیم. گاهی اوقات ما اصلاً از رویاپردازی دست میکشیم.
با این حال، رویاها اغلب بذر “چرایی” ما را در بر دارند. آنها دستاوردهای ما را تقویت میکنند. آنها سوخت عاطفی هستند که به ما هدف میدهند و ما را به جلو سوق میدهند و میل ما را برای ادامه دادن بیشتر تغذیه میکنند. رویاها انعطافپذیری ما را تقویت میکنند و ایدههای تازه ای را ارائه میدهند، بنابراین میتوانیم در هنگام مواجهه با ناملایمات دوباره به عقب برگردیم.
آیا منظور این است که همه چیز را رها کنید و تبدیل به یک آتشنشان یا خواننده پاپ شوید که زمانی آرزو میکردید باشید؟ نه!
هدف در اینجا این است که به دنبال سرنخها بگردیم و سپس روی آنچه که به عنوان آرزوهای اولیه به شما زندگی میبخشیدند، بیشتر توجه کنید. نکته این است که راههایی برای تطبیق و ادغام آن انرژی حیاتبخش و منبسط کننده در درون خود پیدا کنید و معنای وسیعتر آن را پیدا کنید.
استل وقتی بزرگ شد میخواست معلم مدرسه شود. او هرگز معلم نشد. زمانی که او شروع به کار با من کرد، شرکت فناوری خود را اداره میکرد و کارگاههایی را رهبری میکرد و به کسب و کارهای دیگر کمک میکرد تا دیجیتالی شوند. در طی جلساتمان او متوجه شد که خواستهی کودکی او تغییری نکرده است و او همچنان تمایل به اشتراکگذاری دانش خود به دیگران و کمک به رشد و پیشرفت آنها را داشت و به این سمت هدایت میشد.
کسب و کار او با “چرایی” او کاملا هماهنگ بود. توانایی دیدن و بیان آن به او تمرکز واضحتری میداد، ارتباطاتش را واضحتر میکرد، و تصمیمگیریها را بسیار آسانتر میکرد، زیرا میتوانست انتخابهایی را که با آن روبرو میشد در برابر «چرایی» خود آزمایش کند و مطمئن شود که آنها همسو هستند.
اگر رویای شما این بوده که پزشک شوید، به احتمال زیاد مشتاق کمک به بهبودی دیگران هستید. برخی از رویاهای مراجعان من برای تبدیل شدن به ستاره های فوتبال، تمایل آنها را برای تلاش برای موفقیت جمعی و همچنین برای رقابت آشکار کرد.
اگر رویاهای دوران قدیم کودکی شما مدت هاست فراموش شدهاند یا هیچ بخشی از آنها درون شما زنده نیست، به دنبال رویاهای جدیدتر باشید. اگر میتوانستید کاری انجام دهید چه کاری انجام میدادید و چرا؟
همچنین در نظر داشته باشید که ممکن است چیزی برای شما در یک مرحله از زندگیتان مناسب باشد اما با گذر زمان این شرایط تغییر کند. ما تغییر میکنیم و تکامل مییابیم، همانطور که شرایط و دنیای اطراف ما نیز تغییر میکند. از طریق تجربیات زندگیمان، ما در حالت ایدهآل بیشتر در مورد اینکه چه کسی هستیم یاد میگیریم و مسیر خود را بر این اساس اصلاح میکنیم. برای برخی از ما، «چرایی» ما ممکن است به طور کلی ثابت بماند، اما تجلی آن ممکن است تکامل یابد. رویای نوجوانی من برای قهرمان شدن در المپیک با بزرگتر شدن به چیزی متفاوت تبدیل شد و تصمیم گرفتم مسیر متفاوتی را در پیش بگیرم.
رویا هر چه که باشد، از جزئیات فاصله بگیرید، بلوک های سازنده آن را شناسایی کنید و آنها را در یک پیکربندی مناسب برای جایی که امروز هستید مرتب کنید.
رویای کودکی شما چه بود؟ به این فکر کنید که چرا و چه چیزی در آن رویا به شما حس زندگی داد؟
عناصر اصلی آن رویا چیست؟ چگونه آنها یا برخی از آنها را در زندگی خود ادغام کردید؟ و اگر این کار را نکردهاید، چگونه میتوانید این کار را انجام دهید؟
از چه نظر حرفه شما با چیزی که عمیقاً به آن اهمیت میدهید همخوانی دارد؟