شما بیشتر وقت خود را صرف چه کارهایی میکنید؟ یا بیشتر به چه چیزهایی توجه دارید؟ به پذیرش چه چیزهایی دست یافتهاید؟ حدس من این است که شما نگران آینده و عدم اطمینانی هستید که زندگی به ارمغان میآورد یا حسرت گذشته از دست رفته را میخورید. چیزهایی که ما کنترل کمی روی آنها داریم.
من قبلا نگران مراحل مهم و پررنگ زندگی و همچنین تصور دیگران از خودم بودم. افکار وسواسی داشتم و دائم در سرم ” چه میشد اگر” و بدترین سناریوها نسبت به مسائل میچرخید تا شاید بتوانم از آنها اجتناب کنم یا راهکاری پیدا کنم که تغییرشان دهم. البته، این رویکرد چندان مفید نبود، زیرا چیزهایی که من نگران آنها بودم یا (الف) تقریباً همیشه غیرممکن بودند که بتوانم پیشبینی یا برنامهریزی کنم، یا (ب) چیزهایی که نمیتوانستم مستقیماً بر آنها تأثیر بگذارم یا (پ) هر دو مورد بودند.
در جامعه مبتنی بر ترس، ما اغلب سعی میکنیم هر کاری که در توان داریم انجام دهیم تا کنترل را در دست بگیریم. دوست داریم نسبت به اوضاع اطلاعات کافی داشته باشیم و یک قدم جلوتر باشیم و سعی کنیم همه چیز را عیبیابی کنیم. در اصل میخواهیم برای همه چیز آمادگی لازم را داشته باشیم و آسیب پذیر نباشیم. به این صورت تمام تلاش خود را میکنیم تا از استرس و مسائل سخت و ناراحت کننده جلوگیری کنیم.
اما این یک نبرد بازنده است. تلاش بیش از حد برای کنترل چیزهایی که روی آنها کنترلی نداریم تنها احساس درماندگی و ناامیدی را در ما افزایش میدهد. پس بیایید تغییری ایجاد کنیم و نیاز به کنترل چیزهایی را که خارج از کنترل ما هستند کنار بگذاریم به پذیرش آن چه که هست برسیم.
برای این شروع میتوانید با این چهار مورد شروع کنید:
پذیرش ابهام آینده:
بسیاری از ما با عدم قطعیت آینده دست و پنجه نرم میکنیم، میخواهیم بدانیم چه زمانی، کجا و چگونه اتفاقات رخ خواهند داد. برنامه ریزی میکنیم و میخواهیم آنها را دقیقاً همانطور که تصور میکردیم، ببینیم.
اما به همان اندازه که تلاش میکنیم، نمیتوانیم همیشه برای زمانبندی دقیق مسائل یا نحوه آشکار شدن آنها برنامهریزی کنیم. زندگی جریان دارد و عوامل خارجی وجود دارند که اطمینان یافتن از برنامههایمان را برای ما غیر ممکن میکنند.
این عوامل میتواند یک بیماری همه گیر جهانی، از دست دادن شغل یا بیمار شدن یکی از اعضای خانواده باشد، گاهی اوقات ما باید همه چیز را تغییر دهیم و مسائل را همانطور که هست بپذیریم. این بدان معنا نیست که اهداف و پیگیریهای ما ارزش دنبال کردن را ندارند، بلکه باید تمرین کنیم که انعطافپذیری شناختی بیشتری داشته باشیم. یک تغییر ذهنی که ما را تشویق میکند تا نسبت به سیال بودن زندگی و زمانبندی پذیرش بیشتری داشته باشیم.
علاوه بر این، در حالی که ممکن است ندانیم آینده چه خواهد شد یا فردا چه اتفاقی خواهد افتاد، اما میدانیم که در همین لحظه، نفس میکشیم و زنده هستیم و چیزهایی وجود دارد که بر آنها کنترل داریم؛ کارهایی که میتوانیم برای مراقبت از خود انجام دهیم و با عدم قطعیت کنار بیاییم.
پذیرش گذشته:
در حالی که این مورد ممکن است بدیهی به نظر برسد زیرا گذشته کاملاً به معنای واقعی کلمه در گذشته است اما ما تمایل داریم به شدت به آن بچسبیم.
وقتی به گذشته خود فکر میکنیم، تمایل داریم روی کارهایی تمرکز کنیم که میتوانستیم متفاوت انجام دهیم («می توانستم انجام دهم، باید انجام میدادم، میخواستم انجام دهم») یا سعی میکنیم «چرایی» را پیدا کنیم. دوباره در ذهنمان، برای معنا بخشیدن به یک رویداد مهم زندگی تلاش میکنیم، یا صرفا فکر میکنیم زندگی قبلا چگونه بوده است. رها کردن برای ما دشوار است. با این که خود-اندیشی، سوگ و آموختن از تجربیات گذشته برای ما مفید است اما با وابستگی به طرز فکر یا یک رویداد، تاثیرگذاری یک موضوع بر کل زندگی و وسواس فکری نسبت به گذشته تفاوت دارد.
بنابراین دفعه بعد که خود را در غرق در دوران گذشته دیدید، سعی کنید خود را در لحظه حال مستقر کنید. به محیط فعلی و محیط اطراف خود توجه کنید و چیزهایی را که برای آنها سپاسگزار هستید و افرادی که در حال حاضر در زندگی خود دارید را به خود یادآوری کنید. خود را به پذیرش واقعیت موجود هدایت کنید.
پذیرش این که دیگران به چه فکر می کنند و چه احساسی دارند:
ما معمولاً به دلیل ناامنی های خود و نیاز به اعتبار سنجی خارجی بیش از حد بر روی فرآیندهای درونی دیگران تمرکز میکنیم. آنچه آنها فکر میکنند و احساس میکنند. ما نگران این هستیم که دیگران چگونه ما را درک میکنند، اینکه آیا ما را “دوست دارند” یا نه، و قضاوت و نظرات آنها برای ما اهمیت دارد.
در نتیجه، ما اغلب بر اساس اطلاعات بسیار محدود مانند یک حالت چهره زودگذر، یا تجربیات گذشته و ضربههای روحی که میتواند باعث ناراحتی قابل توجهی شود، نتیجهگیری میکنیم و فرضیه میسازیم. به این فکر کنید چندبار از یک پیام مبهم از طرف کسی برداشت کردهاید که او از شما عصبانی است؟ یا اگر کسی خلق خوبی ندارد برای خود بدون مدرک و شواهدی شخصی سازی کردهاید؟
در واقع، ما نمی توانیم ذهن ها را بخوانیم و نمی توانیم ادراک دیگران را کنترل کنیم. آنچه ما میتوانیم کنترل کنیم، فرآیندهای درونی خودمان است.
اگر متوجه شدید که ذهنتان درگیر فکر دیگران است از خود بپرسید: “چقدر برای من مفید است که وقت خود را صرف نگرانی در مورد این شخص و آنچه در سر او می گذرد کنم؟”. اگر متوجه شدید که در مورد “دوست داشتن” یا دیده شدن و مطلوب بودن توسط شخص دیگری وسواس دارید، بر نحوه نگرش خود تمرکز کنید. از خود بپرسید: “آیا من خودم را دوست دارم؟”. آیا فکر میکنید آدم خوبی هستید؟ و اگر پاسخ شما منفی است، چه کارهایی میتوانید انجام دهید تا بهترین نسخه از خود باشید؟ چگونه میتوانید پذیرش بیشتری نسبت به خود داشته باشید؟
در آخر روز، طولانیترین و معنادارترین رابطهای که تجربه میکنیم، رابطه با خودمان است.
بیشتر بخوانید: وقتی هرگز احساس کافی بودن نداریم، چه کنیم؟
پذیرش اقدامات دیگران و انتخابهای زندگی:
ما میتوانیم بیش از حد روی تصمیمات دیگران سرمایه گذاری کنیم، به خصوص تصمیمات افرادی که بیشتر دوستشان داریم و به آنها اهمیت میدهیم. ممکن است متوجه شویم که نگران سبک زندگی و عادات یکی از عزیزان، الگوهای روابط آنها، یا حتی سیستم اعتقادی و ارزش های شخصی او هستیم.
ممکن است شریک عاطفی دوست صمیمی خود را دوست نداشته باشیم یا در تعامل با والدین به دلیل عقاید یا موضعگیریهای سیاسی آنها مشکل داشته باشیم. در حالی که همیشه میتوانیم سعی کنیم با پذیرش تفاوتها، یک گفتگوی محترمانه داشته باشیم و نگرانیهای خود را بیان کنیم، مهم است که به یاد داشته باشیم که نمیتوانیم باورها و انتظارات خود را به دیگران تحمیل کنیم. پذیرش دیگران آن گونه که هستند برای سلامت ذهنی ما بسیار مهم است.