آیا شناختی که از خود دارید با تصویری که دیگران از شما دارند، منطبق است؟ و اگه این طور نیست، چه ریسک و خطری را متوجه شما میکند؟
تصویری که از خود داریم یا هویت ما، بر اساس ویژگیها، صفات، توانمندیها و ارزشهایی که برای خود قائلیم و کارهایی که انجام میدهیم شکل میگیرد. اما تصویری که دیگران از ما میبینند، یا شهرت ما، لزوما بر این منطبق نیست. ایشان رفتارهای ما را میبینند، ادراکی از توانمندیها و ارزشهای ما دارند و با معیارهای خود میسنجند. و واقعیت ما، عملا بر اساس ادراک آنها شکل میگیرد. مدل پنجره جوهری این تفاوت را به شکل قابل درکی برای ما ترسیم میکند.
چهار ربع پنجره جوهری
در پنجره جوهری ما چهار ربع داریم، که بر اساس اطلاعاتی که میدانیم و نمیدانیم و تمایز بین ما و دیگران تقسیم می شود.
منطقهی آشکار: ربع اول منطقهی آشکار است. اطلاعات و چیزهایی که ما راجع به خود می دانیم، و دیگران هم راجع به ما میدانند. مثلا ممکن است که شما خود را به عنوان یک سخنران زبردست و یا ماهر بشناسید و دیگران هم همین نظر را راجع به شما داشته باشند. مثلا بگویند بیژن خیلی سخنران خوبی است.
منظقهی پنهان: ربع دوم، جایی است که اطلاعاتی وجود دارد که ما راجع به خود داریم، اما دیگران به آن اطلاعات دسترسی ندارند. این جا منطقهی پنهان یا حیاط خلوت ماست. ممکن است شما در خفا، آشپز خوبی باشید اما همه ندانند که شما دستپخت خوبی دارید. یا مثلا ساز می زنید و همه ندانند. البته این دست اطلاعات تا حدی خنثی است. اما دو دسته اطلاعات در این ربع قرار می گیرند که وقتی با دیگران به اشتراک گذاشته نمی شوند، به ضرر ما تمام میشود.
یکی این که شما توانمندیهایی دارید که آنها را به دیگران معرفی نکردهاید. مخصوصا در محیط کار میتواند بسیار آسیبزا باشد چرا که باعث میشود دریچهها و فرصتهایی رو به شما گشوده نشود. ما از لحاظ فرهنگی هم این چالش را داریم که پسندیده نیست فرد راجع به توانمندیهایش صحبت کند. ما باید فروتن باشیم. غره نشویم. اما چالشی که برای بسیاری از افرادی که خود را به درستی معرفی نمی کنند اتفاق می افتد این است که فکر میکنند دیده نمیشوند. یا درک نمیشوند. یا پایینتر از حد پتانسیلهایشان از ایشان درخواست میشود. هویت شما به پای شهرتتان نمیرسد.
دستهی دوم، شامل اطلاعاتی دربارهی قسمت های آسیب پذیر درون ماست. این که ما چه نقاط آسیب پذیری داریم که دیگران از آن باخبر نیستند. در این جا کمی حساسیت وجود دارد، چرا که قرار نیست همهی درونمان را روی دایره بریزیم و همه را بر سر آن دعوت بکنیم. نه قطعا ما مرزها و چارچوبهایمان را باید نگه داریم، و از خود مراقبت کنیم.
اما در رابطههای نزدیک، عمق ارتباط مهم است. در رابطههای نزدیک و صمیمی مثلا با همسر یا دوست صمیمیتان، در میان گذاشتن این نقاط آسیبپذیر، خود تضمینی است برای این که شما کمتر آزرده شوید. اگر ایشان ندانند که شما فلان زخم را دارید، و رفتاری بکنند که مدام از بابت آن ناحیه رنج بکشید، کسی که بیشتر از همه آسیب میبیند اول شمایید، و بعد رابطهتان. اگر ندانند که در یک موقعیت خاص ممکن است احساسات ناخوشایندی را تجربه کنید (مثلا مضطرب میشوید) نمیتوانند پاسخ مناسبی هم به آن بدهند. پس این قسمت از حیاط خلوتمان را هم با احتیاط و اغماض، با افرادی که بستر امنی در رابطه با ایشان داریم، مطرح می کنیم.
منطقهی کور: اما خطرناکترین قسمت این جاست. چیزهایی که دیگران دربارهی ما میدانند و ما از آن غافلیم. اگر دقیقتر فکر بکنید، عملا مانند واقعیتی است که خارج از شما وجود دارد و شما در توهم دیگری زندگی میکنید. مثلا دیگران ممکن است شما را به عنوان کارمند یا مدیر بسیار مداخلهگری ببینند که به صورت ذرهبینی در کار همه دخالت میکنید، اجازه نمیدهید کسی نفس بکشد و فضای خفقانآوری درست میکنید. در مقابل شما فکر میکنید مدیر بسیار حمایتگری هستید که حواستان به همه هست، و به مسائل اشراف دارید.
این دو تصویر، ممکن است که با بندی از رفتار به هم وصل باشند، اما در باطن، احساسی که در دو طرف وجود دارد، هموزن نیست. ممکن است دیگران از عملکرد شما راضی نباشند و شما فکر کنید که خیلی کارتان خوب است، همه فن حریفید، اما در بیرون برنامهی دیگری برای شما ریخته میشود، مثلا ممکن است در حال نوشتن برنامهی خروجتان از شرکت باشند.
در فضای عاطفی که داستان بسیار دردناکتر است. فرض کنید شما فکر میکنید پدر حمایتگر و یا مادر دلسوزی هستید و فرزندانتان فکر میکنند که پدر یا مادرم چرا هیچ زندگی مستقل و هدفمندی برای خودش ندارد. بیجهت این قدر فداکاری میکند. و نقش و تصویری که شما برایش بها میدهید، از سمت مقابل خیلی مورد استقبال نیست. آنها فردی را میبینند که خیلی هویت قربانی دارد، اصلا به فکر خود نیست، و این عدم تعادل باعث میشود که این رابطه دچار تنش بشود، یا دیگران از شما دور شوند. چون احساسات حاکم بر این رابطه، احساسات مثبت و خوشایندی نیست.
نکتهی کلیدی اینجاست که مردم در تعامل با تصویری هستند که از ما میبینند، نه چیزی که فکر میکنیم ارائه میدهیم. اگر به این تصویر آگاه نباشیم، باید منتظر پیامدهای غیرمنتظره باشیم.
منطقهی ناشناخته: در بخش ناشناخته اطلاعاتی قرار دارد که نه خود و نه دیگران نسبت به آنها آگاهی نداریم. مانند خاطرات فراموششده ، استعدادهای ناشناختهای که هنوز هیچ کس آنها را کشف نکرده و… البته راه هایی نیز برای دست یابی به اطلاعات این بخش وجود دارد؛ به طور مثال استفاده از آزمون های فرافکن یا درمانهای عمیقی مانند روانکاوی.
شکاف هویت و شهرت
با توجه به مطالب بالا، اکنون بهتر متوجه میشویم که چرا اغلب آن طور که خود انتظار داریم، مورد درک، قدردانی و قضاوت دیگران قرار نمیگیریم. همیشه مقداری اطلاعات در دو سر این تعامل گم و یا پنهان میشود. اما چطور میتوان از این شکاف کاست؟
اول نیاز به خودشناسی داریم. خودشناسی ما محدود است. باید نسبت به دنیای درونی خود آگاهتر باشیم و نمود بیرونی آن را رصد کنیم. بدانیم که به دنیای درون خود چطور پاسخ میدهیم و این پاسخ چه پیامدی برای ما دارد.
دوم، بازخورد بگیریم. من در فرایندهای کوچینگ سازمانی یا مثلا در دورههای جامع خودشناسی، بستر گرفتن این بازخورد را فراهم میکنم، و علیرغم انکار، خشم و عدم پذیرشی که ممکن است در لحظات اولیه، برای شخص بازخوردگیرنده اتفاق بیفتد، معمولا این بازخوردهای صادقانه موثرند و به رشد فرد کمک می کنند.
شما هم می توانید سیستمهای مختلفی از گرفتن بازخورد را از افراد نزدیک خود شروع بکنید. گرچه خیلی از افراد، در دادن بازخورد منفی درنگ میکنند، اما شما میتوانید بستر امنیت و اعتمادی را فراهم کنید که نشان دهد از بازخوردشان استفاده درستی خواهد شد.
سلام وقت بخیر من با مکانیسم امتیاز دادن سایت آشنا نبودم، دستم خورد و ثبت شد، خواستم بگم نمره مقاله 5 هست از نظرمن ??مرسییی