در حرفه من به عنوان کوچ توسعه فردی و سازمانی، همواره با رهبران ارشد و متوسط کار میکنم. در این حین متوجه شدم چالشهایی که مراجعان من با آن روبرو هستند لزوماً مربوط به حرفه تخصصی و شغل آنها نیستند. بلکه این چالشها از کمبود شجاعت هیجانی ناشی شده و ریشه درونی دارند.
مراجعانم چالشهای بیشماری را در مورد نحوه کار و رهبری و مدیریت مطرح میکنند اما در بیشتر مواقع این چالشها به دلیل ناتوانی در برابر میل عمیق کامل بودن است و این که به خود اجازه دهند تا آسیبپذیری واقعی را تجربه کنند.
در نتیجه آنها در پردازش احساسات خود به روشهای موثر، شکست میخورند و این احساسات، افراد را به سمت تصمیمگیریهای اشتباه، خراب کردن پلهای ضروری و همچنین از دست دادن حامیان خود سوق میدهد.
شجاعت هیجانی چیست و چرا اهمیت دارد؟
شجاعت هیجانی، یعنی تمایل ما به احساس کردن تمام احساسات و هیجانات؛ نیروی محرکه هر چیز مهمی است که ما انجام می دهیم.
برای نمونه، به مکالمه دشواری فکر کنید که میخواهید با شخصی داشته باشید اما اقدامی برای انجام آن نکردهاید. حال فکر کنید که چرا این کار را انجام ندادهاید؟ شرط میبندم که میدانید چه میخواهید بگویید و به قدر کافی نیز مهارت در مکالمه دارید. همچنین تصور میکنم در ذهن خود فرصتی برای انجام این مکالمه ایجاد کردهاید. اما چرا تا به حال اقدامی برای آن انجام ندادهاید؟
در اینجاست که بحث شجاعت هیجانی مطرح میشود. مسالهای هست که شما نمیخواهید آن را حس کنید. شاید امکان درگیری وجود داشته باشد یا این که طرف مقابل شما عصبانی شود، حالت تدافعی بگیرد یا شاید خود شما نیز عصبانی شوید و بخواهید از خودتان دفاع کنید. من مطمئن نیستم که ممکن است شما چه چیزی را احساس کنید، اما خطر تجربه آن احساس؛ شما را متوقف میکند. همه ما را متوقف میکند. به همین دلیل است که شجاعت هیجانی برای دنبال کردن چیزهای بااهمیت، بسیار حیاتی است.
احساسات معمولا در محل کار تابو هستند. آیا بهتر است افراد در محل کار احساسی باشند؟
ما باید در محل کار ” احساسی” باشیم. اما این بدین معنا نیست که ما باید تمام احساسات خود را بروز دهیم و این بدین معنا نیست که ما نمایش درست راه بیندازیم. منظور این است که ما باید شجاعت هیجانی داشته باشیم تا بتوانیم تمام احساسات خود را حس کنیم.
حقیقت این است که مهم نیست که شما بخواهید فرد احساسی باشید یا نه، چون هستید! غیر ممکن است که در یک روز کاری صدها احساس از درون ما عبور نکنند. سعی کنید در طول روز سه دقیقه وقت بگذارید و هیچ احساسی نداشته باشید. در هر لحظه ممکن است احساس شادی، ناامیدی، خشم، حسادت، غم، ترس، هیجان، بی حوصلگی، الهام گرفتن و موارد دیگر داشته باشیم. انسان بودن یعنی همین.
وقتی سعی میکنیم این احساسات را کم کنیم، آن وقت است که غیرقابل اعتماد و غیرقابل پیش بینی میشویم. احساساتی که نمیخواهیم احساس کنیم، آنهایی هستند که مانع ما میشوند، زیرا اغلب به روشهای تهاجمی، منفعلانه و موذیانه بیرون میآیند.
بنابراین، بله، به خودمان پیشنهاد میکنم که احساسات خود را حس کنیم، تماشا کنیم و به آنها توجه کنیم. اما احساس خشم و ابراز خشم دو چیز متفاوت هستند. خشم هم با خشونت متفاوت است. همه چیز را احساس کنید و سپس در مورد آن چه بیان میکنید و نحوه بیان آن برای دستیابی به نتایجی که میخواهید، نگاه رهبری و هدفمند داشته باشید.
سه عنصر حیاتی برای رهبری
رهبران بزرگ به خود اطمینان دارند، با دیگران در ارتباط هستند و به یک هدف بزرگتر متعهد هستند. همه در یک زمان. من از اصطلاح “رهبری” به طور گسترده استفاده میکنم و صرفاً در مورد افرادی که رهبر سازمانهای بزرگ هستند یا افرادی که تیمها را هدایت میکنند، صحبت نمیکنم. هرکسی که میخواهد در زندگی خود به جلو حرکت کند و میخواهد به چیزی برسد که به آن اهمیت میدهد، از توسعه توانایی خود در این سه مولفه (و البته چهارم: شجاعت هیجانی) سود میبرد.
بیشتر بخوانید: ۷ راه برای افزایش قدرت در سازمان و تاثیرگذاری بیشتر
داشتن اعتمادبهنفس به معنای مغرور بودن نیست. اعتمادبهنفس این است که خود را بشناسید و بخواهید با دیگران متفاوت باشید، البته اگر واقعاً این گونه هستید. افراد با اعتمادبهنفس تحت تأثیر انتقاد یا بازخورد منفی قرار نمیگیرند. وقتی اعتمادبهنفس دارید، ایرادی ندارد اگر یک سری چیزها را ندانید و این به هویت شما لطمهای نمیزند. افرادِ با اعتمادبهنفس ، کنجکاو و ثابت قدم هستند.
ارتباط داشتن با دیگران بدین معنی است که شما فردی قابل اعتماد هستید. میتوان به شما تکیه کرد و حاضرید به دیگران تکیه کنید. شما به حرفهای اطرافیان خود گوش میدهید و آنها عمیقاً برای شما اهمیت دارند حتی اگر با شما مخالف باشند. این یک مهارت مهم است.
بیشتر بخوانید: ۴ کاری که افراد موفق برای داشتن روابط مثبت در محل کار انجام میدهند
متعهد بودن به یک هدف بزرگتر به این معنی است که چیزی وجود دارد که برای آن تلاش میکنید که بزرگتر از شما و افرادی است که با آنها کار میکنید. چیزی که شما به آن اهمیت میدهید، صرفاً برای خودبزرگبینی یا خشنود کردن دیگران نیست. برای رسیدن به هدف خود باید حاضر باشید به عواملی که حواس شما را پرت میکنند نه بگویید.
مهم این است:
رهبران بزرگ هر سه این عناصر را همزمان دارند. اعتمادبهنفس بدون ارتباط با دیگران به این معنی است که شما خودخواه هستید و وفاداری و حمایت اطرافیانتان را از دست خواهید داد. ارتباط با دیگران بدون اعتماد به خود به این معنی است که شما هر کاری را برای راضی نگه داشتن دیگران انجام خواهید داد و این دستور العملی برای فرسودگی و ناتوانی است. متعهد شدن به هدفی بدون اعتماد به خود و ارتباط با دیگران به این معنی است که در این فرآیند خود و همه اطرافیانتان را از دست خواهید داد.
برای داشتن اعتماد به نفس، ارتباط و تعهد به طور همزمان، به شجاعت هیجانی بسیار نیاز دارید. این چهار عنصر، عناصر تشکیل دهنده رهبری موثر است.
چگونه شجاعت هیجانی را ایجاد کنیم؟
شجاعت هیجانی زمانی ایجاد میشود که ریسک میکنید، که باعث میشود چیزهایی را احساس کنید. وقتی این اتفاق میافتد، به آرامی پیش بروید و هر آنچه را که تجربه میکنید احساس کنید. سپس در حالی که آن چیزها را احساس میکنید، اقدام کنید. بیشتر مردم سعی میکنند احساس ترس را متوقف کنند، برای مثال، قبل از انجام کاری ترسناک. احساس ترس خوب است! و یک حس کاملاً طبیعی است. اگر بتوانید در حالی که احساس ترس میکنید جسورانه رفتار کنید، هیچ چیز نمیتواند مانع شما شود.