من دوستی دارم که به کمالگرایی خود افتخار میکرد و همه جا میگفت یک فرد کمالگراست. اگر چیزی در محیط نزدیک او «درست» نبود، او تصمیم میگرفت تا آن را اصلاح کند، تقریباً ناخوداگاه. استانداردهای او برای قابل قبول بودن مسائل، هم برای اطرافیان و هم برای خودش بسیار بالا بودند. این استانداردها کمک کرده بود تا او عملکرد خوبی داشته باشد، اما همچنین این استاندارها میتوانست او را به یک فرد دوست نداشتنی تبدیل کند.
او میدانست که به خودش سخت میگیرد. اما همیشه میگفت این به این دلیل است که میخواهد بهتر شود و پیشرفت کند. اگر هم به دیگران سخت میگرفت به این دلیل بود که آنها را دوست دارد. او میخواست افرادی که برایش مهم بودند، خوب زندگی کنند.
اما در مورد دوستم نکتهای وجود داشت: برای کسی که همیشه در این فکر بود که خود را در حد استانداردهای بالا نگه دارد و میخواست به برتری برسد و …، او در واقع کار زیادی انجام نداده بود.
او ماهها روی پروژهها کار میکرد بدون اینکه آنها را به کسی نشان دهد، زیرا هنوز «انجام نشده بود». یعنی کامل نبود. او تقریباً همهی این پروژهها را رها میکرد، و من در نهایت متوجه شدم که این به این دلیل است که او به نقطهای رسیده بود که متوجه شد هرگز نمیتواند به آنچه در ذهنش تصور میکرد، که البته “کامل بودن” بود، دست یابد.
او هفتهها، ماهها و حتی سالها، خود را به دلیل احمق بودن برای شروع کاری که در وهلهی اول جواب نمیداده و بعد آن را رها کرده، مورد شماتت و سرزنش قرار میداد. سالهای عمر او در جریانی پیوسته از نیات و برنامهریزی و پیشرفت بدون هیچ نتیجهای سپری شد.
بیشتر بخوانید: کمالگرایی یک آسیب است، نه یک توانمندی شخصیتی
پارادوکس کمالگرایی
اگر بخواهم شفاف بگویم، من قصد ندارم به شما پیشنهاد کنم که “استانداردهای خود را در زندگی پایین بیاورید”. در واقع، من فکر میکنم کمالگرایی جایگاه خود را دارد، هم از نظر حرفهای و هم از نظر شخصی (در ادامه در این مورد بیشتر توضیح خواهیم داد).
اما قسمت خندهدار ماجرا اینجاست که به نظر میرسد کمالگرایان همیشه مراقب افرادی هستند که سعی میکنند به رفتار غیرمنطقی آنها اشاره کنند. وقتی کمالگراها تمایل دارند فکر کنند هیچ کس هیچ کاری را خوب انجام نمیدهد، پس چرا توصیههای آنها را قبول کنند؟ این یک عارضه جانبی از استانداردهای استراتوسفر آنها است: حرفها و توصیههای هیچکس ارزش شنیده شدن ندارد. بنابراین، فرد کمالگرا به تنهایی مبارزه میکند.
دوست من هر زمان که در کار خود به چالش میخورد و من راه حلی را به او پیشنهاد میکردم، دلایل متعددی میآورد تا نشان دهد راه حل من جواب نمیدهد و چرا “سازش” در این موقعیت برای او قابل قبول نیست. شش ماه میگذشت و هیچ کاری انجام نمیشد.
جف بزوس، بنیانگذار آمازون، زمانی در نامهای به سهامداران گفت که معتقد است تصمیمات بهینه زمانی اتفاق میافتند که فرد 70 درصد اطلاعات لازم را داشته باشد. به گفتهی او اگر کمتر از 70 درصد اطلاعات داشته باشید، احتمالا تصمیم بدی خواهید گرفت. اما اگر بیش از 70٪ باشد، احتمالاً در حال تلف کردن زمان برای چیزی هستید که بعید است نتیجه را تغییر دهد.
“قانون 70%” بزوس را میتوان در بسیاری از چیزها در زندگی به کار برد. گاهی اوقات بهتر است یک پروژه زمانی که 70٪ آن انجام شده است ارسال شود. به صورت کتبی، پیشنویسی را زمانی به ویرایشگر میسپارم که 70 درصد از آنچه میخواهم باشد.
ایدهی پشت این قانون این است که شما همیشه میتوانید 30% باقی مانده را بعدا شرح دهید. زیرا اگر منتظر بمانید 100% کار را انجام دهید، هرگز به آن نقطه نخواهید رسید.
کمالگرایی تطبیقی در مقابل کمالگرایی آسیبزا
مهم است که بدانید که همه افراد کمالگرایی یکسانی ندارند. باز هم تکرار میکنم، تعیین استانداردهای بالا و اهداف عالی هیچ اشکالی ندارد. شما باید سخت تلاش کنید تا به چیزهایی که در زندگی میخواهید، برسید.
اما تفاوتی بین کمالگرایی تطبیقی (تلاش برای کمال و پذیرش این که چیزها هرگز کامل نخواهند بود ) و کمالگرایی سمی ( تلاش برای کامل بودن و عدم پذیرش چیزی کمتر)، وجود دارد.
در واقع کمالگرایی انواع مختلفی دارد.
کمالگرایی خود- محور
برخی از افراد کمالگرا، خود را به استانداردهای بسیار بالایی وصل میکنند. هیچ اشکالی ندارد اگر این مدل افراد وقتی همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود خود را به گونهای متفاوت مدیریت کنند. اما متاسفانه اصلا اینطور نیستند. آنها مانند کوه وزوویوس در یک موج گرما ذوب میشوند. نمیتوانند اشتباهات شرم آور را رها کنند، حتی گاهی اوقات سال ها یا دههها پس از انجام آنها باز هم خود را سرزنش میکنند. «گفتگوی درونی» آنها به طرز باورنکردنی تقریباً از هر کاری که انجام می دهند انتقاد میکند. ما این افراد را کمالگرایان خود-محور مینامیم.
کمالگرایی دیگر-محور
این دسته از افراد، اطرافیان خود را با استانداردهای بسیار بالایی نگه میدارند. ایرادی ندارد با استانداردهای بالای خود در افراد انگیزه ایجاد کنیم تا بهتر شوند. “بهتر بودن” نسبتاً خوب خواهد بود. اما در عمل باز هم اینطور نیست. این افراد دارای استانداردهای فوق العاده غیرممکنی هستند که هیچ کس هرگز به آنها نخواهد رسید و به جای تشویق و انگیزه دادن، سعی در کنترل و تغییر دیگران دارند.
به رییس کنترلگر خود فکر کنید که همیشه به شما میگوید کار را خراب کردهاید. یا مادر قضاوتگر خود که بی وقفه در مورد وزن شما نظر میدهد یا شریک عاطفی ناامنی که شما را مجبور کرد تمام روابط جنسی خود را برای او بازگو کنید تا او بتواند به شما اعتماد کند.
یافتن دوست درونی: علم و هنر شفقت به خود
کمالگرای اجتماع-محور
کمالگراهایی هم هستند که فکر میکنند دیگران استانداردهای بالا و غیرممکنی را به آنها تحمیل میکنند.
این افراد معمولا به هم ریخته هستند. آنها نمیتوانند تصمیمی برای نجات جان خود بگیرند زیرا مطمئن نیستند که اگر تصمیم اشتباه بگیرند دیگران چه فکری میکنند. به جای آن، صدای کوچکی که در سرشان وجود دارد که خودشان را قضاوت کنند، به آنها میگوید که دیگران در حال قضاوتشان هستند و آنها به آنچه از ایشان انتظار میرود عمل نمیکنند.
این افراد اغلب دلیل میآورند که اگر هرگز برای دیگران خوب نیستند و نمیتوانند رضایت آنها را جلب کنند. ما این افراد را «کمالگرایان اجتماعی» مینامیم.
کمال در یک جهان ناقص
البته، بین این سه نوع کمالگرا نیز همپوشانی وجود دارد. یک کمالگرای خود-محور اغلب خود و دیگران را در استانداردهای فوق العاده بالایی نگه میدارد. کمالگرایان دیگر-محور ممکن است آرمانهای اجتماعی را در نظر بگیرند و به دنیای اطراف خود تحمیل کنند. در هر صورت، کمالگرایان معمولاً یک سبک مشخص دارند که بیشتر اوقات به سمت آن گرایش دارند.
در پس هر یک از این انواع کمالگرایی، یک گرایش اساسی برای تحمیل ایدهآلهای درک شده کمال به خود یا شخص دیگری وجود دارد.
کمالگرای خود-محور | آرمانها و انتظاراتشان را به خودشان تحمیل میکنند |
کمالگرای دیگر –محور | آرمانها و انتظاراتشان را به اطرافیان و دنیای اطرافشان تحمیل میکنند. |
کمالگرای اجتماع محور | آنچه را که از نظر اجتماعی، کامل و بی نقص تعریف شده را به خود تحمیل میکنند. |
مشکل زمانی به وجود میآید که آنچه شما آن را کامل یا ایدهآل میدانید با درک شما از واقعیت همپوشانی نداشته باشد.
باز هم تکرار میکنم: داشتن استانداردهای بالا مطلقاً هیچ ایرادی ندارد. اما تحمیل آن استانداردها به خود و دیگران، بدون صلاحیت و با بدبینی، بسیار اشکال دارد. هر سه دسته کمالگرا تمایل دارند از یک نوع تفکر همه یا هیچ استفاده کنند. به عنوان مثال شما یا شکست خوردهاید یا موفق هستید. شما یا کاری را درست انجام دادهاید یا اشتباه کردهاید.
زندگی واقعی در مناطق خاکستری بین همه این چیزها اتفاق میافتد. طنز ماجرا این است که اکثر کمالگراها فقط میخواهند دنیا (خودشان، افراد در آن و غیره) به گونهی خاصی باشد، اما حتی نمیتوانند دنیا را به شکل واقعی ببینند.
لعنت به کمالگرایی
سر و کار داشتن و تشخیص کمالگرایان خود-محور و دیگر-محور شاید آسانتر باشد. این نوع از کمالگراها حداقل بر این باورند که کنترل معقولی بر خود و پیرامون خود دارند و بنابراین معتقدند که میتوانند خود و یا محیط خود را تغییر دهند.
کنار آمدن با کمالگرای خود-محور
باید یاد بگیرید به خودتان زیادی سخت نگیرید و راحتتر رفتار کنید. میدانم که هشت میلیون نفر قبلا این را به شما گفتهاند. اما به من حرف من گوش کنید.
بر خلاف کمالگرایان دیگر-محور، احتمالاً شما از آن دسته افرادی هستید که دوستان و خانواده خود را حمایت و تشویق میکنید. وقتی آنها کار احمقانهای انجام میدهند، شما مدام آن اتفاق را به رویشان نمیآورید و یا به آنها نمیگویید که احمق و خنگ هستند.
شما دلسوز هستید و متوجهاید که گاهی افراد اشتباه میکنند و هرج و مرجهایی در زندگی وجود دارد که برای همهی ما اتفاق میافتد. این به آنها کمک میکند تا احساس بهتری داشته باشند. این به آنها اعتماد به نفس و احساس امنیت میدهد که از حمایت شما برخوردار هستند و همه چیز خوب خواهد بود حتی اگر کامل نباشند.
ممکن است از گفتهی من تعجب کنید، اما تمام این کارها را برای خودتان نیز میتوانید انجام دهید.
سعی کنید با خودتان مانند یک دوست رفتار کنید. تصور کنید اشتباهی را که مرتکب شدهاید و مدت هاست ذهنتان را مشغول کرده، یک دوست یا یکی از اعضای خانواده مرتکب شده باشد. چه میخواهید به آنها بگویید؟ چه احساسی نسبت به آنها دارید؟ حال این کار را برای خودتان انجام دهید.
کنار آمدن با کمالگرایی دیگر-محور
شما باید بدانید که معیارهای غیرممکن، شما را از تجربه صمیمیت و عشقی که روابط ارائه میدهند باز میدارد.از طرف دیگر، شما پسر پیغمبر نیستید. شما همیشه خطا میکنید و دیگران دائماً خطاها را میپذیرند و شما را میبخشند. این دو موضوع را باید یاد بگیرید.
کنار آمدن با کمالگرایی اجتماع-محور
این مورد افراد یک سبک دیگرند. آنها نسبت به شرایط زندگی خود احساس ناتوانی میکنند. همه برای به دست آوردن آنها تلاش میکنند، انتظارات غیرممکن آنها را در چهره آنها فرو میکنند و بینی قضاوت خود را به سمت آنها میچرخانند. آنها اغماض و قضاوت را در معمولیترین اظهارات میبینند و بدترین را در مورد هر گونه تعامل اجتماعی فرض میکنند. این افراد با احساس خجالت و دوست نداشتنی بودن دائمی شکنجه میشوند.
اگر شما هم از این دسته افراد هستید، میخواهم شما را به چالش بکشم، از همین لحظه، مسئولیت هر اتفاقی را که در زندگی برای شما میافتد به عهده بگیرید. همه چيز. این همان چیزی است که من آن را “باور اصلی” مینامم.
حالا، قبل از اینکه شروع کنید به گفتن، «اما مارک، واقعاً تقصیر من نیست که دنیا اینطوری است که هست! چگونه باید مسئولیت آن را بپذیرم؟!؟!» به یاد داشته باشید که مسئولیتپذیری با مقصر دانستن تفاوت دارد.
کمالگرای اجتماعی-محور در دام چیزی میافتد که من آن را «قربانی شیک» مینامم، جایی که رنگ آمیزی خود به عنوان قربانی قضاوتهای دیگران، راهی برای احساس مهم بودن میشود.
یک چیز در مورد قربانی شدن این است که به نوعی به شما احساس خاص و منحصربهفرد بودن میدهد. افرادی که دائماً در حال اختراع روشهای خیالی هستند که در آن قربانی میشوند، با وجود اینکه به خودشان صدمه میزنند، راههایی اختراع میکنند تا احساس کنند خاص و مهم هستند.
کمال، نقص است
راه حل نهایی برای کمالگرایی خلاص شدن از شر کمال گرایی نیست، بلکه این است که درک خود را از “کامل” بودن تغییر دهید.
بیشتر بخوانید: روند رو به افزایش کمالگرایی و 3 نکته در تعدیل آن
نیازی نیست که کمال نتیجه باشد. کمال میتواند یک فرآیند باشد. کمال میتواند بهبود و پیشرفت باشد، نه هربار درست عمل کردن. برای سربلندی تلاش کنید برای کیفیت تلاش کنید. حتی برای کمال تلاش کنید. اما درک کنید که آنچه در ذهن شماست، آن دید زیبایی که در مورد اینکه اوضاع چگونه باید باشد، کمال نیست، میل به کامل بودن است. کمال فرآیند از بین بردن نقص است. چیزی را از بیرون آوردن چیزی، انتقاد از آن، شکست و سپس بهبود آن. این یک نوع جدید و ناقص کمالگرایی است. یک شکل کاربردی از کمالگرایی است. چیزی که شما یا اطرافیانتان را خل نمیکند.
و به جرأت میتوانم بگویم، این حتی یک شکل مفید از کمالگرایی است.
ترجمه رومینا براتی