کمالگرا بودن میتواند به موفقیت شما کمک کند، اما گاهی اوقات میتواند مانند شلیک به پای خود باشد. در زیر پنج اشتباه ظریفی که افراد کمالگرا انجام میدهند آورده شده است. هر فرد کمالگرا لزوماً همهی الگوها را از خود نشان نمیدهد، اما اگر شما مستعد کمالگرایی هستید، احتمالاً با چندین مورد از آنها احساس نزدیکی خواهید داشت. وقتی میدانید عادات خودتخریبگریتان چه چیزهایی هستند، میتوانید آنها را تغییر دهید. اولین گام برای تغییر این است که به الگوهای تفکر پیش فرض خود آگاه شوید و شیوههایی را که به وسیلهی آنها شما را تحت تأثیر قرار میدهند، بشناسید.
1- افراد کمالگرا لذت بردن را به تعویق میاندازند تا زمان مناسب به وجود بیاید.
ایشان میتوانند فرصتهای تفریح، هیجان و یا حتی معاشرت با دوستان را به پای انتظار دائمی برای یک فرصت عالی که به ندرت پیش میآید، از دست بدهند. کسی را میشناسم که اغلب به دنبال زمان مناسبی است تا به دیگران زنگ بزند، یا با ایشان قرار ملاقات بگذارد. به هوای این که زمان ایدئالی با فراغ بال پیدا کند که هم شرایط خودش مناسب باشد و هم دیگران در شرایط مناسبی باشند، انجام یک تماس تلفنی احوالپرسی برایش ممکن است دو هفته هم طول بکشد. دو هفته محرومیت از تجربهی یک ارتباط کیفی، بهایی است که او برای ایدئالگرایی خود میپردازد و از این موضوع ناراضی هست.
2. کم تحمل بودن در برابر کاستیهای روزمره.
تجربیاتی که کاستیهایی دارند اغلب به شیوهی نامتناسبی واقعاً فرد کمالگرا را آزار میدهند. مثلاً ممکن است فرد کمالگرا در حال تماشای فیلمی باشد که صرفاً برای سرگرمی ساخته شده و انتظار تماشای یک اثر فاخر دربارهی آن بیمعنی است. اما او میتواند به درستی به تمام جزئیاتی دقت کند که چرا آن فیلم، اثر خوبی نیست و در تمام مدت تماشای فیلم واقعا از انتخاب بازیگر، روند روایی داستان، اشتباهات فاحش سناریو و … رنج بکشد. در واقع تماشای فیلم فقط یکی از کاستیهای بیشمار در طول روز است که اگر قرار باشد درگیر همهی آنها بشویم، فشار غیرضروری به روان ما وارد خواهد شد.
3. به جای پذیرش واقعیت موجود، تلاش میکنند شرایط را با معیارهای خودشان تطبیق دهند.
همانطور که در بالا اشاره شد، کمالگرایان اغلب از چیزها به خاطر این که آنطور که باید باشند نیستند، بسیار آزار می بینند. وقتی وارد جهان واقعی میشویم، میبینیم بسیاری از چیزها با معیارها و توقعات ما فاصلهی زیادی دارند. افراد کمالگرا ممکن است به جای پذیرش واقعیت، تلاشی اضافی برای تغییر و کنترل شرایط انجام دهند و یا کلاً انفعال را انتخاب کنند و کنار بکشند. که در هر صورت، ناکام میمانند.
مثلاً ممکن است فکر کنید سیاست ناعادلانهای در محل کار شما وجود دارد. اگر شرایط واقعی را در نظر بگیرید، میتوانید در چارچوب آن سیاست همانطور که هست، برای به دست آوردن بهترین نتیجه ممکن تلاش کنید. با این حال، فرد کمالگرایی که فکر میکند قوانین ناعادلانه هستند، ممکن است سرسختانه در برابر انجام هر کاری که به نفع خودش است مقاومت کند و به جای آن تلاش بیثمری برای کنترل شرایط بکند، یا اگر فرصتی برایش وجود نداشته باشد ممکن است انرژی خود را در حین انفعال، صرف خودخوری کند.
4. عدم تمایل به امتحان کردن چیزهایی که ممکن است کارساز نباشند یا فقط در برخی مواقع موثر باشند.
این اصل مشابه با شماره 2 است اما نمود آن کمی متفاوت است. افراد کمالگرا گاهی اوقات از این که یک استراتژی کار نمیکند آنقدر ناامید میشوند که در کل منکر میشوند که ارزش تلاش کردن را دارد.
به عنوان مثال، فرض کنیم شما به تازگی برای تبلیغ کسبوکار خود به دیجیتال مارکتینگ روی آوردهاید و علیرغم تمام آموزشهایی که در خصوص لزوم و اهمیت آن دریافت کردهاید، به خاطر تسلط نداشتن بر الفبای این حوزه، کمی نسبت به آن بدبین هستید. گزینههای متفاوتی پیش روی شماست: تبلیغات کلیکی، ویدیویی، اینفلوئنسری، … پس از موشکافی زیاد تبلیغات کلیکی را انتخاب میکنید اما تاثیر خاصی را در نتیجه فروش خود مشاهده نمیکنید. اگر فرد کمالگرایی باشید، در این لحظه ممکن است کلاٌ با دیجیتال مارکتینگ خداحافظی کنید یا به جای یادگیری الفبای تبلیغات کلیکی، تصمیم بگیرید به سرعت تبلیغات اینفلوئنسری را امتحان کنید تا زودتر به هدفتان برسید. اما باز هم ناکام میشوید و بالاخره کنار میکشید.
5. دنبال کردن چیزهایی که به لحاظ عینی ارزشش را ندارند.
بسیاری از مردم از کامل بودن تا حدی رضایت دارند. به عنوان مثال، فشردن آخرین مقدار خمیر دندان قبل از دور انداختن تیوب آن راضی کننده است! (من تقریباً با تمام ظرفها و محتویاتشان این کار را میکنم!). این تمایل به کامل بودن اغلب بیضرر است. با این حال، یکی از جنبههای دردسرساز کمالگرایی این است که میتواند افراد را به پیگیری کارهایی سوق دهد که از نظر عینی ارزشش را ندارند.
به عنوان مثال، یکی از مراجعانم الگویی تکرار شونده در حین تحویل پروژه داشت. اغلب قسمت ظریفی از کار برای او قابل قبول نبود، یا ایراد کوچکی ایجاد میشد که به تنهایی موفق به حل آن نمیشد. تقریباً تمام روز را به مطالعه اختصاص میداد، گاهی کل کار را کنار میگذاشت و به اهمالکاری میپرداخت و در نهایت اتفاق تکرار شونده این بود که ضربالاجل تحویل پروژه را رد میکرد، حملات اضطرابی تجربه میکرد و برای جبران دیرکرد خود، از اعتبارش نزد کارفرما هزینه میکرد. اما در واقعیت، آن ایراد کوچک، نه تاثیری در عملکرد کلی پروژه داشت، نه ارزش آن را داشت که این همه بها را به خود تحمیل کند.
کمالگرایان معمولاً به دلیل وظیفهشناسی شدید یا بیعلاقهگی به ناعادلانه یا ناقص بودن، ناچار به “مته به خشخاش گذاشتن” میشوند که منجر به بار ذهنی اضافه میشود و هزینهی زیادی دارد. هنگام تصحیح مسائل جزئی به آسانی میتوان موارد مهمتری را که نیاز به توجه دارند، از قلم انداخت.
پادزهر این اشتباهات چیست؟
- ارزشهای اصلی و اولویتهای مهمتان را قبل از انجام کارها مشخص کنید.
- تنها به اهداف و دستاوردها نگاه نکنید، مسیر را هم در نظر بگیرید.
- زمانی که امکان لغزش به تفکر قبلی هست، این ارزشها و اولویتها را در جایی بنویسید که به شما مرتب یادآوری شوند.
- زمانهای را برای رهایی از “بایدها” و “چارچوب” ها برنامهریزی کنید.
- زمانی که در تلهی کمالگرایی میافتید و برایتان دشوار است که از آن خارج شوید، حتما کمک بگیرید.